سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/6/3
11:35 عصر

دل تنگ

بدست آشنا در دسته عاشقانه ها


من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام
از عدم تا به وجود آمده ام ، دل تنگ ام

روح از افلاک و تن از خاک ، در این ساغر پاک
از درآمیختن شادی و غم دل تنگ ام...

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز از سفر باغ اِرم دل تنگ ام

ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!
به گناهان نبخشوده قسم ، دل تنگ ام

باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من
دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دل تنگ ام...

نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
باز هم گرچه رسیدیم به هم دل تنگ ام

فاضل نظری


90/6/2
6:48 عصر

گفتارهایی پیرامون پوشش(4)

بدست آشنا در دسته

دسته بندی پوشش در نگاه غرب و نگاه اسلامی

در بحث گذشته به این رسیدیم که اساس دسته بندی روابط انسان با انسان در نگاه اسلام بر اساس ایجاد آرامش و امنیت و اطمینان و در تمدن منحوس غرب بر اساس کام پرستی و سود محوری می باشد. این مطلب چگونه در دسته بندی پوشش ورود پیدا می کند؟ اگر از این منظر به پوشش نگاه کنیم، می توان نوع پوشش را در تمدن اسلامی- از منظر ارتباطات انسان با انسان- در سه دسته قرار داد:  

1-     پوشش انسان در هنگام مواجه با غیر محارم

2-     پوشش انسان درهنگام مواجه با محارم

3-     پوشش همسران برای یکدیگر

که گفته شد اساس این دسته بندی، ایجاد آرامش و امنیت و اطمینان می باشد. یعنی در مواجه با نامحرم، پوشش، صیانت از انسان را زمینه سازی می کند که این یعنی ایجاد بستر آرامش و امنیت برای او، در مواجه با محارم زمینه تقویت احساس آرامش و اطمینان مهیا شده و در پوشش همسران برای یکدیگر زمینه تسکین و آرامش و اطمینان برای هر دو آماده می گردد.

اما غرب نگاه متفاوتی به نوع پوشش خواهد داشت. زمانی که ارتباطات انسانی بر اساس نفس پرستی و سود محوری شکل گرفت، زمینه ایجاد این ارتباطات نیز دچار تحول خواهد شد. به نظر می آید که پوشش در غرب بر دو قسمت است:

1-     پوشش در هنگام کار- شر واجبی که امکان تلذذ از متامع دنیوی را برای شما فراهم می کند-

2-     پوشش در غیر این هنگام

زمان کار کردن، به دلیل این که نفس پرستی انسان منجر به کاهش سود نگردد، غالباً در شاخه های کاری مختلف، قوانینی وضع می شود تا هماهنگی نسبی در کارها به وجود آمده و بیشترین بهره وری از کار حاصل گردد. مثلاً در بسیاری از دانشگاه­های غربی ضوابط پوششی برای خانم ها و آقایان وجود دارد، در کارخانه ها لباس ها غالباً متحد الشکل است و البته در خیلی از این طراحی ها نیز در نظر گرفته می شود که زن ها باعث تحریک مرد به گونه ای نشوند که منجر به افت بهره وری گردد. حتی برای آرایش زنان نیز قوانینی – حداقل تا جایی که اطلاع دارم و اطلاعات آن برای مباحث فرهنگی دانشگاه ها نیز منتشر شد-برای برخی از دانشگاه ها وجود دارد و بعید هم نیست که کارخانه هایی از این نوع قوانین داشته باشند؛ چرا که مهم بهره وری بیشتر است. اصولاً میزان امکان جلوه نمایی به زن درهنگام کار، رابطه مستقیمی با بهره وری کار دارد؛ مثلاً در کارهای خدماتی شما زن را با آرایش بیشتر و پوشش های خفیف تر می بینید تا در کارخانه های تولیدی. اما اساس پوشش در این قسمت سود آوری بیشتر است البته برای تمتع مادی بیشتر.

پوشش در زمان هایی که شما شاغل نیستید بر اساس هوای نفس تان است. هر چه می خواهید بپوشید و برای هر که می خواهید بپوشید. هیچ مانعی ندارد و شما هستید که مختارید در مقدار پوشش خود و میزان ستر کردن خود. البته باید شرایطی را رعایت کنید؛ مثلاً نباید پوشش شما منجر به کاهش سود آوری حرفه و شغلی گردد؛ اما معیار اصلی نفس شما است- نفس هلوع شما-.

نمی توان کتمان کرد که پوشش غربی به شدت امنیت زداست و آرامش انسان را کاملاً سلب می کند؛ نمونه آن را می توان در آمار بالای تجاوز در غرب دید- تازه این آمار پاره ای را نشان می دهد که گزارش شده است و در کنار آن باید تجاوزاتی را دید که در نگاه غرب اصلاً تجاوز حساب نمی شود- دلیل آن هم کاملاً روشن است؛ شما وقتی یک انسانی را که هدف از زندگی خود را پرداختن به هوای نفس خود می داند، در مقابل انسان دیگری قرار می دهید که هوای نفس او زمینه ارتباطاتش را با انسان دیگر مهیا کرده است، طبیعی است که اهداف هر دوی ایشان امکان تضاد با هم را دارد و منجر به این مسایل می شود. دقت کنید! زنی برای تبرج و دیده شدن – به اصطلاح دلبری- پوششی را اختیار کند و مردی نیز تابع هوای نفس خود این زن را بخواهد، چه می شود؟ این مسأله را بسط نمی دهم ولی مشخص است که آمار تجاوز بالا می رود!

در این جا باید یک مسأله را تذکر داد و آن خطر برنامه ریزی سیاست گذاران فرهنگی بر مبنای تقسیم بندی غربیان است. اگر بخواهیم استراتژی خود را در تعیین مقررات برای پوشش در مشاغل مختلف-و از جمله دانشگاه ها- به منظور اصلاح پوشش در جامعه قرار دهیم، قطعاً به بیراهه رفته ایم. بازی در زمین غرب قطعاً منجر به عدم رسیدن به اهداف اسلامی خواهد شد. گمان نکنیم با استراتژی تعیین مقررات پوششی در مشاغل مختلف قادر به حل معضل پوشش خواهیم بود که بر عکس، آمارهای خلاف شرع را در جامعه در بلند مدت افزایش خواهیم داد. تعجب نکنید! مبنای این نوع دسته بندی پوشش را دقت نمایید؛ این کار به مردم این مطلب را القا می کند که در هنگام فراغت از کار می توانی هر گونه که خواستی بپوشی. شک نکنید این اتفاق می افتد. البته قایل به این مطلب نیستم که نمی شود از این روش- تعیین مقررات پوشش برای مشاغل مختلف- برای اصلاح فرهنگ جامعه و سوق دادن آن به فرهنگ جامعه اسلامی استفاده کرد، اما باید توجه کرد که این روش را باید در حد یک تکنیک و نه استرتژی بها داد و زمان استفاده از آن را استراتژی اصلی شما تعیین می کند- تازه اگر نیازی به این تکنیک در استراتژی شما به وجود آید.- که همان نگاه به پوشش بر اساس سه گانه نامحرم، محرم و پوشش بین همسران است.


90/5/31
1:10 عصر

درباره ویژه نامه خاتون

بدست آشنا در دسته پوشش

بسمه تعالی

نظری درباره مصاحبه آقای کلهر

مصاحبه جذاب و عالمانه آقای کلهر را واقعاً جزء بهترین متون درباره مسأله پوشش می دانم، با این که تأملاتی نیز درباره آن دارم.

1-       اولاً ایده­ های بسیار خوبی در بحث داشت که الحق و الانصاف تا حالا ندیده بودم. مثال بارز این ایده ها تقسیم نوع پوشش به بدن نما بودن و لباس نمایی.

2-       از نکاتی که در مصاحبه در خور توجه بود پایبندی ایشان به دین و بحث پوشش و دغدغه ایشان پیاده کردن فلسفه پوشش در جامعه بود که این نیز قابل تقدیر است و البته این مطلب در تمام پیشنهاداتی که در مصاحبه داده شد، قابل رویت بود. یعنی فلسفه پوشش را که صیانت نامیدند در تمام پیشنهادات خود رعایت می کردند.

3-       نکته دیگری که در بحث به چشم می خورد توجه فی الجمله ایشان به بحث گذار بود. این مطلب را می توان در قسمتی که ایشان عمل به قانون پوشش در جامعه را – که به نظر ایشان ناقص است- بهتر از بی قانونی می دانست دید. با این مطلب به نظر می آید که ایشان ایده آل های خود را برای بحث پوشش مطرح کرده اند.

4-       نکته دیگر که باید گفته شود و هرچند که از محتوای این متن پیدا است، این می باشد که متن مصاحبه فریاد بر می آورد که ایشان کارشناس پوشش است و نقطه های کلیدی بحث پوشش را به خوبی می شناسد.

برای پیشنهاد ایشان در زمینه رنگ پوشش تأملاتی به ذهنم رسیده که دراین جا می آورم.

1-       یکی از استدلالاتی که ایشان در زمینه مناسب نبودن رنگ مشکی برای چادر داشت، کراهت رنگ مشکی برای پوشش بود که جواب آن را به نظر می آید که داده شد و باید منتظر جواب ایشان (آقای کلهر)به این جوابیه باشیم. اولاً جواب آیت الله خاتمی در مورد این که کراهت رنگ مشکی در مورد کفش و عبا ساقط است و چادر را جنس عبا دانسته اند. ثانیاً روایتی که نشان می داد زنان انصار بعد نزول آیه حجاب، از لباس سرتاسری که تمام بدن و سرشان را می پوشاند و مشکی بود استفاده کردند.

2-       یکی دیگر از استدلال­های ایشان در زمینه مناسب نبودن رنگ مشکی برای چادر، یک استدلال زیباشناختی بود و آن این که رنگ مشکی صورت را قاب می کند و باعث توجه بیشتر به صورت می شود- که البته این با فلسفه پوشش که عدم جلب نظر و تبرج است چندان نمی خواند- و گویا استدلال اصلی ایشان برای مناسب نبودن رنگ مشکی برای چادر این مطلب بود. مثال زیبایی نیز آورده بود و آن این که شما در سیستان- به دلیل پوشش محلی بانوان- تا فاصله 20 متری نمی توانی تشخیص دهی که این خانم 20 ساله است یا 70 ساله.

در این مورد نیز به نظرم می آید که حرف را باید تفصیلی تر بیان کرد. اگر پوشش بیرونی بانوان را تنها چادر بگیریم یک ساده سازی در مسأله اتفاق افتاده است! و ممکن است که بحث را به دقت فهم نکرده و درگیری ها به عدم تفاهم بازگردد؛ چرا که شما پوشش دیگری به اسم روسری یا مقنعه را نیز دارید که غالبیت بانوان چادری ما این پوشش را در زیر چادر مخفی نمی کنند و لذا باید به این مسأله – برای فهم بهتر موضوع- توجه نمود. همین لایه باریکی که از چادر بیرون می آید نقش بسیار تعیین کننده ای در تناسبات ارتباطاتی با چهره دارد. مطمئناً اگر روسری روشنی در زیر چادر مشکی قرار بگیرد، چهره کاملاً قاب شده و جلب نظر می کند و این را اصلاً نمی توانید انکار کنید. همین مسأله در نسبت با استفاده چادر مشکی و روسری یا مقنعه مشکی روی نمی دهد.

حتی می توان گفت که استفاده از روسری مشکی و چادر رنگی – که معمولاً در خانه استفاده می شود- چهره را بیشتر قاب می کند تا استفاده از روسری رنگی و چادر رنگی.

پس باید در نسبت پوشش های خارجی دقت نمود تا فلسفه حجاب که عدم تبرج است رعایت گردد.

3-       نکته ای که در این جا قابل بحث است و به مطلب آقای کلهر باز می گردد، مقایسه بین استفاده از چادر رنگی و چادر مشکی است که کدام یک با فلسفه حجاب هم خوان تر می باشد. نظر بنده این است که باید یک سری آزمایشاتی در این زمینه صورت گیرد و به صورت کاربردی به این بحث پرداخته شود. مدل آزمایش نیز – در نظر بنده – به این صورت باشد که انواع مختلف رنگ ها – با ملاحظه نسبت بین پوشش های خارجی، یعنی روسری و چادر و یا چادر به تنهایی- به عنوان کیس آزمایشی استفاده گردد و در مورد میزان صیانت و عدم تبرج انواع این پوشش ها- که اختلاف ایشان در رنگ شان است- با استفاده از شاخصه هایی، تحقیقاتی صورت گیرد. البته مسایل شرعی نیز باید کاملاً رعایت شود.- این جمله را برای کسانی می نویسم که سوء ظن دارند و سریع این کار را با چوب مسایل شرعی نرانند-.

امید است در این شب های عزیز، مسببات تسریع تحقق تمدن با شکوه اسلامی به امضای حضرت بقیه الله الاعظم برسد.

و من الله التوفیق


90/5/29
1:49 عصر

گفتارهایی پیرامون پوشش(3)

بدست آشنا در دسته پوشش

بسمه تعالی

نسبت پوشش و ارتباطات انسانی

جایگاه پوشش را باید در زمینه ارتباطات انسانی جست و جو کرد. دلیل این که پوشش را از بسترهای ایجاد ارتباط می دانیم این است که اولین مواجه انسان با انسان دیگر- به صورت چهره به چهره- در چشم است و طبعاً اولین چیزی که شما در ارتباط با انسان دیگر می بینید پوشش و وجه ایشان است و علی الخصوص زمانی که از دور شخصی را می بینید لباس و پوشش ایشان اولین چیزی است که شما با آن مواجه می شوید و مخصوصاً رنگ پوشش. حتی در ارتباطات انسان با طبیعت نیز، پوشش زمینه این ارتباط می باشد. مثلاً شما می خواهید در سرمای زمستان کوهنوردی کنید. مشخص است که پوشش در حداقل این قضیه جایگاه زمینه سازی این ارتباط با طبیعت را مهیا می کند. طبعاً اگر زمینه ارتباط انسان با دیگران، نا متناسب و غیر صحیح اختیار گردد، هدف از ارتباط انسان در موضوعی که قصد ارتباط گیری در آن موضوع را داشته، به سرانجام نخواهد رسید. مثالی عرض کنم؛ شما اگر در مواجه با همسر خود همان لباسی را بپوشید که با غیر محارم خود می پوشید، طبعاً امکان ارتباط شما با همسرتان دچار مشکل خواهد شد.

اما هدف از ارتباط چه خواهد بود که شاخصه های پوشش باید متناسب با آن تعیین گردد؟ در تمدن اسلامی هدف اصیل و غایت هر چیزی، تعبد خداوند متعال و تولی به ولی الله است و اگر چنین باشد، غایت ارتباطات انسانی نیز تعبد می گردد و این کاملاً با غایت غرب -که کام پرستی و سود جویی اس متفاوت گشته و طبعاً نگاه به پوشش نیز متفاوت. دلیل این تفاوت، دسته بندی متفاوت از ارتباط انسان ها با یکدیگر است که به دسته بندی مختلفی از پوشش – که زمینه ارتباطات انسانی نامیده شد- می انجامد.

غرب به دلیل غایت قرار دادن تبعیت از نفس اماره و کام پرستی برای انسان و تشویق انسان به اتخاذ اله نفس به عنوان معبود خود، انسان را ناچار می کند که برای رسیدن به این سراب به دنبال راه های تأمین منابع آن برود و طبیعتاً انسان را سود پرست می نماید. این سود پرستی و منفعت طلبی اگر کنترل نشود، طبیعتاً منجر به از هم پاشیدگی جامعه می گردد – به تعابیری چون انسان گرگ انسان است و زاییده فرهنگ غرب می باشد، توجه کنید- و برای از بین بردن این آسیب، مجبور هستیم که قوانینی را تعیین کنیم تا به وسیله آن از این مشکل رهایی بیابیم.

روابط انسانی در غرب بر پایه سود پرستی تعریف می گردد، تا برای کام پرستی انسان منابع مالی تأمین شود و انسان به متامع خود دست یابد و لذا همین- سود گرایی و نفس پرستی- منجر به دسته بندی روابط انسانی می شود؛ یعنی روابط انسان و به تبع آن انسان، برای سود بیشتر خرج می شود -چون که باید مالی باشد که به حوائج حیوانی خود برسی- و البته این مسأله، بستر حاکمیت کارخانه ها بر انسان را مهیا می کند.

تمدن الهی چه می کند؟ در نگاه اسلام غایت همه چیز به تولی بیشتر به ولی الله- تنها مجرای تعبد حضرت الله- باز می گردد و لذا تمام ارتباطات انسانی را دین تعریف می کند نه هوای نفس انسان؛ نه این که تک تک انسان­ها ارتباطات خود را با دیگران تنها براساس هوای نفس خویش تبیین نمایند و ارتباطات انسانی دچار تشتت بی شمار گشته و در نتیجه بی اعتمادی شدید و نگرانی و اضطراب های عمیق را ایجاد می می نماید. هماهنگی در ارتباطاتی که دین تعریف می کند کاملاً مشهود است – به دلیل همین پیروی از یک ولی(کلّهم نور واحد)- و این هماهنگی و عدم تشتت، منجر به آرامش و امنیت و اطمینان می گردد. الا بذکر الله تطمئن القلوب.

خلاصه بحث فوق چنین است که دسته بندی روابط انسان با انسان، در تمدن انسیان بر اساس ایجاد آرامش و امنیت و اطمینان است و در تمدن طاغوتی غرب بر اساس لذت پرستی و سود محوری می باشد.


90/5/13
6:5 عصر

گفتارهایی پیرامون پوشش(2)

بدست آشنا در دسته پوشش

اثر فرهنگ غربی در کج فهمی مطالب دینی

در قسمت قبل بحثی مطرح شد با این مضمون که چرا تعریف پوشش در جامعه گفته می شود، اما فهم نمی شود و علت اصلی آن را تنفس در فضای تمدن غرب ذکر کردیم. اما براستی چه اتفاقی افتاده که از این نوع جملات درک نمی شود؟ به طور مثال زمانی که گفته می شود روزی را خدا می دهد، غالب نقدهای به این جمله این است که «بر منکرش لعنت ولی باید کار کنی تا خدا هم به تو چیزی بدهد». دقت کرده اید! یعنی در ذهن گوینده این برداشت از جمله بالا می شود که نیازی به کار کردن نیست و خداست که روزی را می دهد!!! و صد البته در نگاه آن شخص این جمله تن پروری و تنبلی را تداعی می کند. آیا واقعاً منظور از جمله فوق در دین این است، یا توجه به روزی حلال. آیا از این گفته در دین تنبلی تداعی می شود یا خلوص نیت در کار برای عبادت بیشتر حضرت حق جل و علی. به بحث برگردیم و اینکه تمدن غرب چه تغییراتی در فضای فکری ما ایجاد کرده که این کج فهمی را به آن نسبت می دهیم؟

برای درک بهتر این سؤال باید حتماً تعریفی اجمالی از غرب داشته باشیم تا درک کنیم که شرایط پیرامونی ما چه تأثیری بر درک ما از گفته ها دارد. غربی که در اینجا ذکر می شود غرب سیاسی نیست. غرب سیاسی در آن تعریف می شود ولی همه اش غرب سیاسی نیست. مصداق غرب سیاسی آمریکا است و نظام سلطه جهانی، ولی گستره تمدن غرب در این جا شرق را هم در بر می گیرد. روسیه را هم، چین را هم، ژاپن را هم. دقت می کنید! غرب مورد نظر ما جغرافیایی نیست، سیاسی نیست، تمدنی است. از جنس تاریخ است. دارای سیاست فرهنگ واقتصاد مختص به خود است. نوعی نگاه به دنیا است. نگاهی که در آن خدا نیست. خدا حذف شده است. اعتقاد به دین در این نگاه ناشی از جهل بشری است. ناشی از عدم رشد عقل بشر است و در بهترین تعاریف تنظیم کننده خصوصی ترین حالات بشر در درون خود است و حق اظهار کردن آن در اجتماع وجود ندارد. تعجب نکنید اگر در کشورهایی مانند فرانسه-که خود را مهد آزادی می داند- یا بلژیک و کشورهایی از این دست، حجاب منع می شود. این حقیقتاً مخالف مفهوم لیبرالیسم و آزادی- بخوانید اباحه گری تا معنی مقصود ایشان از این کلمه به ذهن تقریب گردد- نیست زیرا در آنجا نباید خدا در صحنه اجتماع بیاید و طبیعی است که با حجاب باید مقابله کنند، زیرا ضد انانیّت بشر در اجتماع است. ضد سرسپردن اختیار به هوای نفس در میان دیگران است.

پس منظور از تمدن غرب نوعی نگاه به دنیا است نوعی جهان بینی که البته تا مرحله تولید تکنولوژی و مدنیت پیش رفته و خود را در تمامی حیات بشری گسترانده است. اما چرا عدم فهم موضوعات دینی را به فضای فرهنگی ایجاد شده توسط این تمدن نسبت می دهم؟- نکته ای که به صورت جمله معترضه باید بیان کنم این است که نسبت دادن این مشکل به تمدن غرب به معنی نفی مشکلات دیگر نیست و صد البته ما با مشکلاتی مانند عدم تولید رسانه هایی که توانایی انتقال مفاهیم دینی را دارند و یا تشخیص روش مند مسایل و ... مواجهیم، اما اگر نگویم که تنفس در فضای فرهنگی غرب مشکل اصلی ما است حتماً از مشکلات اصلی می باشد که اگر به آن نپردازیم در واقع شرایط پیرامونی خود را در حل مسأله نفهمیده ایم و طبعاً راهکارهای ما شکست می خورد-

به جواب سؤال باز می گردم. جواب این سؤال متوقف بر توافق بر سر نکاتی است که در پایین ذکر می شود

1-       اولین نکته این است که کل دنیا در سیطره تمدن غرب است و اکنون در جهان تمدنی غیر از تمدن غرب وجود بالفعل ندارد. حتی انقلاب اسلامی که درهم شکننده فضای تمدن غرب می باشد و داعیه ایجاد تمدن باشکوه اسلامی را دارد نیز اولاً در حال پایه ریزی تمدن اسلامی است و نه اینکه آن را محقق کرده باشد ثانیاً درست است که انقلاب اسلامی در بعد سیاسی توانست تک صدایی تمدن غرب را در هم بشکند- نمونه بارز آن قیام های اخیر منطقه- اما باید قبول کرد که هنوز موفق به انقلاب فرهنگی نشده است تا بتواند فضای فرهنگی تمدن غرب را نیز درهم شکسته و تک صدایی در آن جا را نیز ملغی کند. البته انصاف را باید رعایت کرد و به این نکته توجه نمود که کارهای مناسبی در این زمینه انجام گرفته و حداقل به میزان قابل توجهی احساس نیاز به فرهنگ مختص به تمدن اسلامی و در واقع انگیزه­های تولید این فرهنگ در نه تنها جامعه ما که جامعه جهانی نیز افزایش یافته است. تلاش جهانی برای به دست آوردن استقلال و آزادی و عدالت و کرامت انسانی که از مسایلی است که نمی شود آن را انکار کرد از این نمونه است. با این وجود هم اکنون می بینیم که به دلیل توانایی رسانه ای غرب در پرا کندن فرهنگ متعفن خویش در کل جهان و همچنین توانایی های غیر قابل اغماض در توسعه تکنولوژیکی و تعین بخشیدن به فرهنگ خویش که توانسته در کل دنیا ریشه بدواند، سیطره تمدن غرب بر تمام نقاط عالم غیر قابل انکار است. هر چند باز به نکته بالا اشاره می کنم که انقلاب اسلامی انفجاری بزرگ در تاریخ است که پارادوکس های تمدن غرب را یکی یکی نمایان می سازد و باعث فروپاشی این مدنیت عصیان می گردد.

 2-  اگر بپذیرید که این تمدن در تمامی وجوهات زندگی ما حضور دارد، باید پرسید که چه تأثیراتی بر زندگی ما می گذارد؟ جواب فی الجمله سؤال که بسیار ساده است و فکر کنم با جواب به این سؤال – حتی در اجمال آن- به مقصود خودم در این مقاله دست یافته ام. اگر گفتیم که تمدن غرب یک نگاه دیگر به دنیا است، جهان بینی دیگری است که بطن آن عصیان در مقابل خدا و حذف حضرت اله در مناسبات این دنیا است، خوب طبیعتاً اثر آن حتماً منجر به عدم فهم گزاره های دینی می شود. برای توضیح این مطلب به مثال متوسل می شوم. نگاه بچه به یک درخت چیست؟ نگاه یک زیست شناس چیست؟ نگاه یک عارف به یک درخت چیست؟ متوجه شدید به چه اشاره می کنم! شما با هر عینکی به دنیا بنگرید، فهمتان از دنیا و اطلاعتی که از دنیا می گیرید متفاوت خواهد بود. دلیل این بحث نیز به اثرگذاری اطلاعات به هم برمیگردد؛ به این که اطلاعات مانند سیب!! نیست که روی هم تل انبار کنیم و روی همدیگر اثری نگذارد- که سیب ها هم روی هم اثراتی دارند!!- اطلاعات هم دیگر را حد می زنند و باعث تغییر مفاهیم یکدیگر می شوند. در واقع نظام اطلاعات وجود دارد که برخی از برخی دیگر مهمتر و عامل تغییر مفهوم در اطلاعات پایین تر می شوند و حتی اطلاعات پایین تر باعث توضیح بیشتر اطلاعات بالاتر – از لحاظ ارزشی می گردد- که البته تشریح این مطلب زمان دیگری را می طلبد. حال اگر گزاره ای دینی را – مانند چیزی که در اول مقاله به آن اشاره شد – با دیدی مادی بنگریم- یعنی به گزاره های مادی ارزش بالاتری در نظام اطلاعاتی خود بدهیم-  طبیعتاً فهم ما از آن گزاره دینی، غیر از مقصود آن گزاره خواهد بود که مثال آن گذشت.

فکر کنم تا حدودی روشن شد که چرا در مقاله قبل ادعا می شود که ما نیاز به فهماندن مفهوم پوشش در جامعه داریم نه اینکه یک سری اطلاعات به جامعه در مورد پوشش بدهیم و آنگاه انتظار داشته باشیم در چنین فضایی که هنوز نتوانسته ایم آن را از تعفن فرهنگ غربی پاکسازی کنیم، جامعه این اطلاعات را فهم کند.


90/3/29
11:35 صبح

احتمالاتی پیرامون اتفاقات اخیر (4)

بدست آشنا در دسته تحلیل های سیاسی

ادمه پست قبل

در هر حال در این باب چند نکته به ذهنم می رسد که خدمت شما عرض می کنم:

1-   به نظرم می آید که نظراتی علمی که در این باب می دهند جدی است و باید به دشمن شناسی علمی ایشان بسیار بها داد هر چند قایل نیستم که مصداق یابی این دشمن شناسی صحیح است. احتمال ایجاد بابی گری با موضوع جدا کردن دین از فقاهت، امری خطیر است که باید هر جا ریشه های آن را دید به این مطلب حساس شد اما مصداق یابی آن به نظر می آید که اشتباه است.( جمله رهبر معظم انقلاب را در بین جامعه مدرسین در بالا دوباره بخوانید).

2- همچنین ایشان در نقد این گفته که "ظهور صغری محقق شده و قواعد آن غیر از غیبت کبری است" به درستی اظهار موضع کرده اند و به خوبی تحلیل ارایه داده اند ولی این گفته مشخصاً نمی تواند از گفته های کسانی باشد که ایشان نقد می کنند چرا که خود این اشخاص صراحتاً اعلام کرده اند – نه در چند ماه اخیر که در چند سال گذشته- که در زمان غیبت یگانه راه رسیدن به مقصود ولایت فقیه است‏                                                          

   تهران بزرگ، خبرگزاری جمهوری اسلامی      23/09/83

‏     داخلی.اجتماعی.شهرداری.

‏ مهندس اسفندیار رحیم مشایی روز دوشنبه در همایش بنیاد بین المللی  غدیر‏

با اشاره به اینکه فاصله گرفتن از راه حضرت علی (ع)،انسان را با‏ مشکلات و گرفتاری های  زیادی مواجه می سازد،گفت: نظام عادلانه و اعتقادی ما در‏ پرتو مدیریتی انقلابی، منسجم ،هوشمندو عامل به احکام الهی بار سنگین‏ مسئولیت همه انبیا و ائمه بزرگوار در طول تاریخ را بر دوش گرفته و قصد‏ دارد پرچم اسلام وانقلاب را به دست آن حضرت برساند.

(این تنها یک نمونه اش است)

البته گویا حضرت علامه گوینده این بحث را (آقای ع.ی) در گروه آن شخص می داندکه نقد را متوجه ایشان می کند. اما به هر حال این دو مطلب با هم جور در نمی آید.

نتیجه ای که از قسمت دوم می گیرم این است که حضرت علامه حفظه الله در این مورد نیز تحلیل کرده اندکه این مسأله خطر فرهنگی دارد ولی انتساب آن به شخص دیگر کار غلطی است و البته با مشاهده غالب نقدهای ایشان در موارد اخیر من خود برداشتم این است که ایشان نظرات آقای ع.ی را نقد می کنند و گمان می برند که افکار این شخص همان افکار کسانی است که نقد خود را متوجه ایشان می کند.

3- یک مسأله دیگر بحث تفاوت موضع گیری های رهبر معظم انقلاب در این اتفاقات و حضرت ایشان است. در این زمینه تحلیلی به نظرم می رسد که آن را عرض می کنم:

بالاخره هر دوی این حضرات از علمای دین می باشند و اختلاف علمی بین علما رایج است و این خود عامل این نمی شود که شأن عالمی در اختلاف علمی با ولی فقیه کاسته شود. اما در عرصه عمل وظیفه ما تبعیت از ولی فقیه است. معنی ندارد به صرف این که جناب حضرت علامه را احترام می گذاریم و مرید ایشان هستیم، نظرات مقام عظمای ولایت را زمین بگذاریم. اشتباهی که به نظرم صورت گرفته در این زمینه است که ما نظرات حضرت علامه را فصل الخطاب لحاظ می کنیم نه سید و مقتدایمان را.

4- نکته دیگری که به ذهنم رسید در این اتفاقات جایگاه حضرت علامه مصباح مشخص شد که چه نفوذی در جامعه دارند و با کلمات ایشان بود که اتفاقات اخیر روی داد. اما واقعاً نمی توانم تحلیل کنم که بعد از مواضع رهبر معظم انقلاب مبنی بر اصلی فرعی کردن و یا توجه نکردن به این مسأله و ... که پاره ای از آن در بالا و نوشتار دوم این متن آمده است، چرا ایشان باز هم همان نظرات را اظهار نمودند؛ البته ایشان در مطالبی فرمودند که :

«نه آن روز که برای انتخاب شخصی زحمت کشیدیم تحت تاثیر بودیم و نه امروز تحت تاثیر هوچی گری ها و تبلیغات منفی قرار می گیریم بلکه در هر زمان هر چه که احساس کنیم تکلیف است با تمام توان انجام داده ولو با وظیفه و تکلیف سابق جور نباشد.

رییس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) مبارزه با کسانی که قصد براندازی نظام و اسلام را دارد، واجب دانست و تصریح کرد: اگر بدانیم کسی قصد خیانت دارد و با او مبارزه نکنیم گناه کرده ایم و باید جواب بدهیم که چرا با دیدن جریان انحرافی به تکلیف خود عمل نکرده ایم.»

لب نظر ایشان این است که کسانی که از ایشان انتقاد می کند قصد براندازی نظام را دارند چه آگاهانه و چه ناآگاهانه.

حال تصمیم با شما است که نتیجه گیری کنید.


90/3/29
11:33 صبح

احتمالاتی پیرامون اتفاقات اخیر(3)

بدست آشنا در دسته تحلیل های سیاسی


بررسی مواضع حضرت علامه مصباح حفظه الله

در دو قسمت قبل این نوشتار به بحث کیفیت به دست آوردن اطلاعات متقن و نیز پیرامون سکوت رهبری پرداختیم. در بحث احتمالاتی پیرامون سکوت رهبری شاید به ذهن برسد که پس چرا حضرت علامه این گونه موضع گیری می کنند؟

قبل از این که وارد این مسأله شوم باید نکته ای را عرض کنم. خوب می دانیم که از چهار احتمال موجود دو احتمال با مواضع حضرت علامه هم خوان است و این مطلبی است که نمی توان آن را کتمان کرد. مواضع ایشان روشن است «بزرگترین خطر در طول تاریخ اسلام» « هشدار نسبت به تکرار محمد علی باب دیگر در مقابل ولایت فقیه» « بی توجهی ایشان به احکام الهی » «معلم بودن ابلیس با تجربیات چند هزار ساله برای این گروه»« ناسیونالیسم بودن بحث مکتب ایران و قرار دادن ایرانیت مقابل اسلام» و ....که البته رهبر معظم انقلاب در جمع جامعه مدرسین این مطلب را نپذیرفتند:«من با طرح مکتب ایرانی مخالفم و نسبت به این موضوع به آقایان تذکر هم دادم ولی برداشتم این نیست که منظور آنها مقابل قرار دادن ایرانیت در برابر اسلامیت باشد» و همچنین فرمودند  "آقای احمدی‌نژاد واقعا نمی‌خواهد ایران را مقابل اسلام و برتر از آن قرار دهد؛ چرا که هیچ رئیس‌جمهوری به اندازه او از اسلام و آرمان‌‌ها و ارزش‌های اسلامی در سازمان ملل سخن نگفته و بنده با آنکه همواره به مسئولان انتقاد کرده‌ام، اما انصافا او بوده که نام امام زمان و حضرت زهرا را در محافل بین‌المللی احیا کرده است  ."  ایشان حتی در آن جلسه می گویند: «بنده از همه دولت‌ها حمایت کرده‌ام ولی این دولت با دولت‌های گذشته تفاوت دارد و فرق اساسی در این است که تلاش نمی‌کند حاکمیت دوگانه درست کند» که این صراحتاً مقابل نظر حضرت علامه درباره قرار گرفتن این جریان مقابل ولایت فقیه است. مطالب گذشته نیز که در قسمت دوم این نوشتار را می توانید به این بحث اضافه کنید.

از این مسأله  می خواستیم به این نکته بپردازم که دو احتمال اول در نوشتار دوم یعنی

1-     شاید مقام معظم رهبری هنوز متوجه عمق این مسأله نگشته اند

 

2-     ایشان متوجه مسأله هستند ولی بنا به مصالحی در حال مماشات با این اتفاق می باشند

 

با نظرات حضرت علامه (دامت ظله) – متأسفانه- هماهنگ است و چه بسا باید گفت که این دو نظر زاییده موضع گیری های ایشان  می باشد - که البته عدم امکان صحت آن در نوشتار دوم گذشت-.

ممکن است بگویید که این نظرات حضرت آقا قبل از این جریان است؛ جواب این مسأله این است که موضع گیری ایشان در سالگرد رحلت حضرت امام رحمت الله علیه مؤید نظرات قبلی ایشان می باشد که فرمودند:اگر عنوان مجرمانه‌ای بر حرکتی منطبق شود دستگاه های مسئول موظف به پیگیری هستند اما اگر کسی دنبال براندازی و اجرای دستور دشمن نیست ولی با مذاق و تفکر سیاسی ما مخالف است نباید عدالت و امنیت را از او سلب و او را زیرپا له کنیم چرا که به فرموده قرآن مخالفت با یک قوم، نباید موجب بی تقوایی و بی عدالتی شود و همه باید در این زمینه ها هوشیار و مراقب باشند.

همچنین ایشان فرمودند:اگر برادران مومن و کسانی را که به اصل نظام و اسلام معتقدند اما از لحاظ فکری با ما مخالفند مورد اهانت و ایذاء و آزار قرار دهیم از خط امام منحرف شده‌ایم.

خوب این مطالب که بعد از بسیاری از این موضع گیری ها است و نشان می دهد که حضرت آقا هنوز مطالب بالا را قبول دارند- درباره این بحث در نوشتار دوم مطالبی آمده است-

شاید تا اینجا خواننده این متن بخواهد به این نتیجه برسد که بنده استاد و مقتدای خویش را ضربه می زنم تا جریان سیاسی دلخواهم بالا رود!!! معاذ الله. ما خود از همین اساتید به نام یاد گرفتیم که تا حد وسع –که انشاءالله چنین باشد- رعایت انصاف کنیم و خدا شاهد است که این مطلب را نه بر کاهش اعتبار حضرت ایشان که بر علاقه ای که نسبت به ایشان دارم می نگارم.

 


90/3/27
7:0 صبح

نقدی بر یک فیلم

بدست آشنا در دسته خانواده

نگاه غرب به خانواده

نمی دونم این فیلم سینمایی رو که شبکه اول دیشب پخش کرد رو دیدید یا نه؟ اسم فیلم «بابای خوب» بود که محصول سال 1999 سینمای آمریکا و کارگردانی دنیس دوگان بوده است. چند مسأله در این باره به ذهنم رسید که اینجا می نویسم:

1-       این فیلم درباره سبک زندگی خانوادگی آمریکایی است. من حتماً نمی خوام بگم که زندگی خانوادگی در آمریکا به همین صورت است و هیچ تفاوتی نمی کند اما این نوع فیلم ها در واقع نشان دهنده شیوه زندگی آمریکایی است که در آنها معمولاً اغراق هایی دیده می شود و البته این اغراق ها نشان دهنده نتایج و نهایت این نوع شیوه ها است. حتی اگر فیلم هایی دقیقاً مخالف این نوع فیلم ها دیده می شود بیشتر برای تحریک احساسات در این باب است نه اعتراضی به این شیوه زندگی.

2-       در این فیلم ما شاهد این هستیم که مادری بچه 5 ساله خود را به صورت پست! به خانه پدرش می فرستد و در نامه ای به او می فهماند که نمی تواند این بچه را نگاه دارد-البته از سیاق فیلم بر می آمد که این دو زن و شوهر نبوده اند حال بگذریم و مته به خشخاش نگذاریم- و اگر او هم نمی تواند بچه را به خانواده دیگری توسط کانون های مربوطه بدهند. پدر در این هنگام در خانه نیست و برای سفر کاری به چین در فرودگاه به سر می برد و هم خانگی او- این کلمه بر وزن هم اتاقی است- وقتی این ماجرا را به او می گوید تنها برخورد او با این موضوع یک کار دیگر است که به کارهایش اضافه شده و وقتی دوست این شخص به او می گوید که من خود به کانون تماس می گیرم که بچه را به خانواده دیگر بسپارد او خیالش راحت می شود که این کار از دوشش باز شده است و جالب اینجاست که اصلاً این پدر را در طول فیلم نمی بینیم الا در آخر که اذعان می کند تا کنون بچه را ندیده است!! و باقی ماجرا. جالب این است که در آن جا دوست او هم بود که احساس پدری اش نسبت به آن بچه بسیار بیشتر از پدرش بود!!! متوجه می شوید؛ یعنی آنجا احساس پدری یک حس اختیاری است که می توانی نسبت به پسرت داشته باشی و یا نداشته باشی و یا نسبت به پسر دیگری این حس برای خود ایجاد کنی!!!!

3-       یک مسأله ای که در این فیلم مشخص بود آموزش خودپرستی توسط دوست پدر به آن بچه بود و به او آموزش می داد که هر کار که او دوست دارد انجام دهد و البته وقتی که دید روش های قبلی در ایجاد ارتباط با او مؤثر نبود باز هم اومانیسم که لب تمدن غرب است-«اتخد اله هواه»- به داد آنها رسید

4-       در باب این که چرا این فیلم در شبکه یک در پربیننده ترین ساعت – ساعت 10شب- پخش شد چند سؤال توجه من را به این عمل متوجه کرده یکی اینکه برای چه این فیلم را پخش کرده اند؟ فیلمی که مخصوص به جامعه خود آمریکا است. دوم این که کار خوبی بوده است یا خیر؟ از سؤال دوم شروع می کنم. اول می خواستم بگویم که این چه کار مزخرفی است که چنین فیلمی را در این ساعت پخش کنند. اما نگاهی به محاسن آن نیز باید داشت. شاید این فیلم برای نشان دادن شیوه زندگی خانوادگی تمدن غرب – آن هم به شکل عریان – چیز خوبی باشد که البته می دانم ناکافی است و باید با مستنداتی از بطن تمدن غرب شناخت جامعه را از این تمدن بالاتر برد که مجموع چنین برنامه هایی به نظر می آید مفید است.* در جواب سؤال دوم تنها این جمله به ذهنم رسید که شما باورتان می شود که صدا و سیما به این مسایل فکر کند؟! ان شاء الله.  

 

 


 *به یاد جمله شهید آوینی در مقاله انفجار اطلاعات افتادم که از قول نیچه به ما نهیب می زند که خانه هایتان را بر فراز قله های آتش فشان بنا کنید.


90/3/27
6:45 صبح

زندگی، آینده، برنامه(2)

بدست آشنا در دسته برنامه ریزی

موفقیت چیست؟ من نمی دانم چرا قسمت قبل مقاله را به این ختم کردم. سؤال سختی است که نوشتن درباره آن واقعاً انرژی می برد. پس بگذارید فعلاً تعریفی اجمالی که مورد توافق همگان قرار گیرد بیان شود که بعدها بتوان آن را دقیق تر کرد.

موفقیت یعنی رسیدن به هدف مورد دلخواه. واژه مورد دلخواه واژه ای است که به شما می گوید اختیار شما در تعیین مفهوم موفقیت شما دخیل است. هدف را خود ما انتخاب می کنیم. حالا چه متأثر از جامعه و چه بدون تأثیر آن. اصلاً به این دلیل است که امکان جزا در آخرت مفهوم پیدا می کند. اگر قرار بود که موفقیت تنها یک مسیر باشد که دیگر حرکت های متضاد ایجاد نمی شد. ممکن است که بگویید که هدف رسیدن به موفقیت نیست بلکه ما باید وظیفه خود را انجام دهیم. همین هم – یعنی انجام وظیفه – خود هدفی است که موفقیت ما در رسیدن به آن است. البته این هدفی بسیار والا است که ان شاءالله به آن اشاره می رود. پس موفقیت حتماً مفهوم کسب پیروزی در عرصه ای نیست. همچنین ممکن است که بگویید که مگر موفقیت کفار معنی دارد! در جواب می گویم گفتم موفقیت یعنی رسیدن به هدف مورد دلخواه نگفتم که چه کسی موفق خواهد شد. یک نکته دیگر این است که موفقیتی که دراین قسمت بررسی کردیم یک مفهوم عام است و برای هر فعلی قابل تصور است. اما اگر بخواهیم دقیقتر به این مسأله بپردازیم باید بگوییم که موفقیت سطوحی دارد که باید به آن توجه کرد. شاید در یک امر شما موفق شوید، اما این دلیل نمی شود که در مجموع کارهای خود موفق باشید و حتی اگر مجموع کارها موفق باشید، دلیل نخواهد بود که در زندگی خود موفق شوید. مثال واضح آن معاویه علیه اللعنه است. در تمامی کارهای خود موفق شد تا حتی توانست حکومت را از آن خود کند و پسر لعینش را به جای خود نشاند اما آیا زندگی موفقی داشت؟ موفق بودن زندگی یعنی این که بعد از این دنیا به او چه داده اند؟

هدف از طرح این مطالب این بود که متوجه شویم که موفقیت با این تعریف دو جبهه پیدا می کند و این دو جبهه بر پایه اختیار است. اصولاً اختیار درکلان ترین شکل آن یا برگزیدن راه خداست یا غیر خدا- که در تعاریف دینی به آن طاغوت می گویند-. در هر کاری که اختیار داشته باشیم همین است. به یاد آیاتی بیافتید که اززبان حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن آمده؛ اوست که اگر تشنه شدم سیرابم می کند اوست که اگر مریض شدم شفایم می دهد و ... و اصلاً این مسأله یک بحث کاملاً جا افتاده در میان مسلمین است که شما می توانی همه کارهایت را برای خدا انجام دهی و می توانی حتی نماز بخوانی ولی برای خدا نباشد. پس در هر کاری که می کنیم- البته با پیچیدگی های آن- یا راه خدا را اختیار می کنیم ویا راه طاغوت را و به تعبیر دینی یا عبادت خداوند متعال می کنیم یا عبادت طاغوت. «الم اعهد الیکم یا بنی آدم الّا تعبدو الشیطان انه لکم عدو مبین» یس60 با این تعریف موفقیت دو نوع است یک نوع که در آن اختیار سوء انجام شده و در مضامین دینی ما تمتّع به آن لقب داده شده است «قل تمتّعوا فان مصیرکم الی النار» ابراهیم 30 و یک نوع موفقیت که در آن اختیار به تعبد رب العالمین صورت گرفته و به قول دیگر عبد وظیفه و تکلیف خود را انجام داده است. این که چرا به موفقیت در اینجا انجام وظیفه عبد گفته شد تابع قسمت قبل مقاله است. در آنجا به این مفهوم پرداخته شد که ما برای به سرانجام رساندن کاری متغیرهای متعدد داریم که بسیاری از آن ها تابع اختیار ما نیست و تنها کاری که باید کنیم این است که در متغیرهایی که اختیار ما دخیل است باید درست عمل کنیم و در باقی توکل به خدا داشته باشیم تا اگر حضرتش اراده فرمودند آن کار به سرانجام برسد. برای دیدن انعکاس این مفهوم در بحث این مقاله – موفقیت – باید نکاتی را مورد توجه قرار داد.

1-   با بررسی این مفهوم برای رسیدن به موفقیت – که گفته شد رسیدن به هدف دلخواه است- شاخصه هایی برای هدف دلخواه مشخص می گردد. اولاً گفته شده بود که اختیار در این هدف دلخواه سهم دارد که بحث آن گذشت ثانیاً هدف دلخواه ما قیدی به ان می خورد و آن انتخاب هدف بر اساس متغیرهایی است که در دست خود ماست. شما اگر هدف دلخواه خود را مثلاً پیروزی در جنگ بدانی چه بسا زمانی برسد که نتوانی به این مهم دست یابی – به دلیل متغیرهایی که در اختیار شما نیست- اما اگر هدف را در متغیرهای تحت اختیار خود قرار دهی آن گاه است که می توانی به موفقیت فکر کنی مانند بسیاری از شهدا که هدف خود را انجام وظیفه می دانستند یعنی چیزی که در تحت اختیار آن ها بود.

2-   برای ایجاد اتصال بین این دو مفهوم پرداختن به مسأله درست عمل کردن بسیار مهم است. شما وقتی برای خود هدفی را معین می کنی که بخواهی به آن دست یابی و بنابراین موفق شوی، باید هدف را درست اختیار کنی. در واقع انتخاب هدف خود یک عمل انسانی است و لذا مشمول این سؤال که آیا هدف را درست انتخاب کرده ای یا خیر؟

3-   درست عمل کردن یعنی چه؟ و از کجا بدانیم که درست عمل می کنیم؟ در سبک زندگی غربی شما وقتی درست عمل کرده ای که به باب میل خود رفتار کنی و از رفتار خود لذت ببری – البته موضوع پیچیدگی هایی نیز دارد- ولی در سبک زندگی اسلامی درست عمل کردن شما منوط به تعبد شما است. میزان درست و غلط بودن در این نگاه- به دلیل وجود اختیار در اعمال- به تعبد ما باز می گردد و در این امر مطالبی نهان است. اولاً هر قدر که ما در تعبد خالص تر باشیم درست تر عمل می کنیم –البته با لوازم آن- ثانیاً خود مفهوم تعبد درست عمل کردن را به انجام وظیفه تعبیر می کند. چرا که تعبد در یک نگاه دستور مولا و وظیفه ای است که از ایشان به دوش ما قرار داده شده است و طبعاً درست عمل کردن ما انجام وظایفمان است.

4-   با این مفهوم موفقیت در سبک زندگی یعنی درست عمل کردن به وظایفمان یعنی ما مکلف به انجام وظیفه ایم و باید این تکلیف را به سرانجام برسانیم نه به دست آوردن نتیجه.

نکته ای که در باب درست عمل کردن باید مورد توجه قرار داد این است که چون امکان خطا در تشخیص وظیفه امری ممکن است بنابراین چه خوب است که برای درست عمل کردن در هر لحظه توکل به خدا کرد و از ایشان خواست که به ما راهنمایی نماید که سره را از ناسره تشخیص دهیم. با این مفهوم شما برای به انجام رساندن هر کاری که دارای متغیرهای متعدد است باید کاملاً توکل بر خدا داشته باشی حتی در متغیرهای تحت اختیار خود؛ چه بسا در آنها به دلیل عدم تشخیص درست کار را به سرانجام نرسانی!

پس نکته ای که می شود برای این قسمت مقاله به آن دست یافت این است که برنامه ریزی برای شما تنها آینده ای را ترسیم می نماید تا بتوانی چاله های احتمالی در مسیر را ببینی اما این که موفق به انجام برنامه می شوی یا خیر بستگی به میزان متغیرهای تحت اختیار شما و تشخیص درست اعمال خود و عمل کردن به این اعمال دارد و اگر خداوند در باقی متغیرها صلاح دید ان شاء الله برنامه انجام می گیرد. اما یک نکته را فراموش نکنیم و آن این است که هدف به سرانجام رسیدن برنامه نیست بلکه با مفاهیم بالا هدف انجام وظیفه است و موفقیت در همین و برای این کار نیز حتماً باید توکل داشت.

به نظر می رسد که با این متن امکان برنامه ریزی برای آینده و زندگی مشخص شده باشد اما ضرورت برنامه ریزی در چیست؟


90/3/27
6:43 صبح

زندگی، آینده، برنامه(1)

بدست آشنا در دسته برنامه ریزی

این متن را برای یکی از دوستان برای چاپ در نشریه دانشگاهیش فرستادم چون می خواهم ادامه این متن را این جا بنویسم متن قبلی را نیز در وبلاگ می گذارم

در امکان برنامه ریزی

تا حالا فکر کردی که آیندت چی می شه؟ چه اتفاقاتی ممکنه برات رخ بده؟ کار، خونه، ازدواج، بچه و و و ... یک سوال مهم­تر! اصلا می­تونی آیندتو خودت درست کنی؟ خودت تعیین کنی که چه کاره می­شی! خودت تعیین کنی که جایگاه اجتماعیت کجا باید باشه!می­پرسی مگه شدنیه!!! توی این چند دقیقه ای که داری این متن رو می خونی شاید به یه نتایجی برسی. اما قول نمی دم هـآ! بستگی به آی کیو خودتم داره.

نمی دونم الان که داری این متن رو می خونی سال اول دانشگاه هستی دوم هستی سوم و یا حتی آخر[1]؛ فرقی هم نمی­کنه که چه جنسیتی داشته باشی و یا آراء سیاسی که می پسندی چی هست اما یک نکته مهمه و اون اینه که تو به این مباحث نیاز داری بالاخره که نمی­خوای تا ابد تو این دانشگاه زندگی کنی و برات برنامه بریزن که امثال این درس ها را می خونی این طوری امتحان می دهی این طوری سر کلاس می ری این طوری تکلیف می دی و ... . در واقع از این شرایط ایزوله خارج می­شی و چه بخوای چه نخوای باید خودت به فکر زندگیت بیافتی. چطور زندگی خواهی کرد؟ سوالی که اگر بدونی خیلی از مشکلاتت را در آینده پیش بینی میکنی و براش می تونی راه حل پیدا کنی. برگردم به این سؤال که اصلا می تونی آینده را خودت ایجاد کنی یا خیر. اصلا کار خوبی هست که این کار را انجام بدی یا باید توکل کنی به خدا و به هر چیزی که اتفاق افتاد راضی باشی؟ اصلا موفقیت در زندگی رو به چی می دونی تا برایش بر فرض این که بتونی آینده خودت رو بسازی برنامه ریزی کنی تا به آن موفقیت ها برسی؟

یک مقدار درباره من بدون. مثل خود تو، تو این دانشگاه درس خوندم سال 82 وارد شدم سال 87 هم فارق التحصیل یعنی مثل خیلی از بچه های دانشگاه صنعتی اصفهان 5 ساله درسامو تموم کردم. الان هم دارم تو زمینه مطالبی که تو دانشگاه علاقه پیدا کردم کار تحقیقاتی می کنم. چگونگی تولید دانش به گونه ای که منجر به تمدن باشکوه اسلامی شود. فکر هم می کنم تا حدودی آینده خودم را جهت دهی کرده ام. این متنی را هم که می خونی به درخواست رفیق عزیزم دارم می نویسم تا شاید تجربه ام به درد شما هم بخوره.

برمی گردم به این سؤال که آیا می شه آینده خودت را خودت ایجاد کنی یا خیر؟ جوابی که به این سؤال می دهم چیزیه که تا به این جا به آن رسیدم و دلیلی نمی بینم که الزاماً درست باشد اما قابل تأمله و اصلا باید خودت به جواب این سؤال برسی چون خودت هستی که بعدها باید جواب پس بدهی که چرا عمرت را اینگونه صرف کردی و چرا آنگونه صرف نکردی!!

به نظر من می رسد که آینده­ات را کاملا نخواهی توانست خودت ایجاد کنی و اصلا این امر امکان پذیر نیست! تو در یک جامعه زندگی می کنی و مگر می شود که متأثر از جامعه خودت نباشی؛ وقتی می گم متأثر نه این که تأثیر اخلاقی و فکری و عملی که این خود منجر به جهت دهی مطلوبیتهای تو می شود و در این که چه آینده­ای برای تو مطلوب است اثر می گذارد  ولی الان منظورم این است که آینده تو در این جامعه[2] رقم می خورد مگر می­شود که ساختار جامعه آینده تو را تحت تأثیر نگذارد. مثلا فرض کن که تنها دارایی شما یک زمین 300 متری متروک و خرابه در منطقه بی ارزشی است که هیچ کس به آن توجهی ندارد. قیمت آن چند است؟ آنقدر پایین که خودت هم رغبتی به فروشش نداری. ولی به مرور زمان ناگاه منطقه بی ارزشی که آن تکه زمین در آن قرار داشته مورد توجه جامعه قرار گرفته و به زمین مرغوبی تبدیل می شود که الان می تونی با فروشش مبلغ هنگفتی داشته باشی به نظرت جامعه آینده تو را تحت تأثیر قرار نداد؟! یا یک مثال دیگه خیلی از ما زمانی که موقع انتخاب رشته دانشگاهی بود به این مسأله توجه می کردیم که بازار فلان رشته داغ است و پول در فلان رشته است و فلان رشته بی کار نمی ماند و ... حالا که انتخاب کردیم اگر جامعه از آن رشته تا زمان فارغ التحصیلی شما بی نیاز شد و یا جهت گیری خود را مثلا از صنعت به کشاورزی سوق داد و یا بالعکس آیا آینده شما را تغییر نداده است! پس می بینی که آینده تو شامل متغیرهای متعددی هست که خیلی از آن­ها در کنترل شما نیست. بله اگر توانستی این متغیرها را در کنترل خودت بگیری مثلا بیابان نشینی کنی تا متأثر از کسی نشوی و ازدواج هم نکنی که شریک زندگی تو در آینده ات تأثیر بگذارد! و ... شاید بتوانی آینده خود را خودت معین کنی اما بدان که نفوذ قدرت تو در متصرفات آینده­ات حتما ناچیز است به عبارت دیگر رشد چندانی نخواهی کرد زیرا از جامعه دور شده­ای تازه این تسلط بر متغیرها به شرطی است که در راه یک سنگ آسمانی به سرت نخورد و در دم بمیری! یا هر کاری که در آن بیابان کرده بودی را طوفان شن از بین ببرد یا حیوانات خراب کنند یا ... فکر کنم فهمیده باشی که اصلا نخواهی توانست بر متغیرهای آینده­ات تسلط داشته باشی.

پس یعنی هیچ تغییری در آینده نمی توانم بگذارم؟ اگر این سوال تو باشه من در جواب می گویم که نگفتم به شما که اختیار نداری. اختیار از مسلمات حیات تو هست و می تونی در جاهایی که اختیار داری تأثیر بگذاری. این یعنی متغیرهایی در زندگی تو وجود داره که خودت بر آنها تسلط داری و با اختیار تو تغییر می کنند. درس خوب خوندی نمره خوب می گیری کسی را آزار دادی چوبش را می خوری و ... پس تا اینجا شاید با هم به این نتیجه رسیده باشیم که به میزانی آینده خودت را خودت رقم می زنی.

از مکافات عمل غافل مشو

گندم از گندم بروید جو ز جو

این باید تو را ترغیب کند که برای آینده ات برنامه ریزی کنی تا بتوانی تا جایی که در اختیار تو است آینده­ات را بسازی. با خواندن این متن فکر نکنی که همه چیز را به خدا بسپاری غلط است! یا این که می توانی خودت بنفسه در آینده ات تأثیر بگذاری. اگر چنین مفهومی را از متن درک کرده ایرادی به تو نیست چرا که در فضای تمدن غرب زندگی می کنی و در آن فضا مفهومی مانند توکل بر خدا به دلیل این که در نظام فکری اسلامی نیست این گونه درک می شود. این متن را این گونه بفهم که در جایی که اختیار داری باید درست عمل کنی و در متغیرهای دیگر که دست تو نیست باید به خدا توکل کنی «فاذا عزمت فتوکل علی الله» تا خداوند تبارک و تعالی خیر تو را رقم بزند.

یک سوال: در آنجا که اختیار داری چگونه می توانی بفهمی درست عمل کرده ای؟ این روی دیگر سوال دومی بود که در متن وجود داشت و هنوز جواب داده نشده است موفقیت چیست که بر اساس رسیدن به آن درست عمل کنی به این سوال فکر کن تا قسمت بعد این مقاله



[1]   منظور از سال آخر 4و5 و6 است

[2]   منظور از این جامعه، هر جامعه ای است که در آینده در آن زندگی خواهی کرد